«عبادت» تسليم و خضوع در برابر معبود، همراه با اعتقاد به الوهيت اوست. عبادت انجام خواستههاي خداوند است. درواقع، اطاعت و فرمانبرداري از خداوند قادر مطلق و ستايش و سپاس از اوست كه به اراده خويش، نعمتهايش را به انسان عطا نموده است. در دين يهود نيز عبادت اطاعت از خداوند در تمام اوامر و بندگي ايشان است. عبادت در اسلام و يهوديت، گسترهاي وسيع دارد و صرفاً شامل عباداتي همچون نماز، روزه و... نميشود، بلكه هر كاري كه انسان با نيّت الهي و براي رضايت خداوند انجام دهد، عبادت محسوب ميشود.
عبادت در قرآن و عهد عتيق، بهعنوان عهد و پيمان خداوند با بندگان بيان شده است. توحيد عبادي، اصليترين آموزههاي پيامبران الهي و رهانيدن انسان از پرستش غيرخداست. عبادت، صراط مستقيم الهي است. «عبادت» مأموريت انسان است و همه موجودات جهان خداوند را تسبيح ميكنند. عبادت در قرآن و عهد عتيق از جايگاه خاصي برخوردار است و از مهمترين مسائل زندگي انسان بهشمار ميرود.
عبادت، اطاعت، قرآن، عهد عتيق.
يكي از اصيلترين تجليات روح آدمي و ضروريترين نيازهاي روحي بشر، حس پرستش و نياز به عبادت است. ازآنجاكه خداوند انسان را خداپرست آفريده و خداشناسي و خداگرايي فطري است، بشر در طول تاريخ همواره به دنبال پرستش و عبادت معنوي بوده است. پيامبران الهي، اصل عبادت را نياوردهاند، بلكه نوع عبادت و پرستش را به انسان آموختهاند و آنها را از پرستش غيربازداشتهاند. همه اديان آسماني و شرايع الهي بر امر عبادت در رأس همه تكاليف تأكيد دارند. نوع پرستش و اينكه انسان چه چيزي را عبادت ميكند، تأثير بسزايي در سعادت و شقاوت وي دارد. همين نوع عبادت اوست كه مسائل زندگي وي اعم از فردي، اجتماعي، اقتصادي و... را در جامعه رقم ميزند. عبادت همه شئون زندگي انسان را دربر ميگيرد و در تمام كارهاي وي تأثير بسزايي دارد، پس داراي اهميت خاصي است و بايد مورد توجه قرار گيرد..
در اديان الهي، بهويژه در اسلام و يهوديت بر عبادت و پرستش تأكيد خاصي شده است و بهعنوان يك اصل جداييناپذير شمرده ميشود. اما با توجه به اين نكته كه هدف از عبادت و پرستش خداوند رسيدن به كمال و درجات والاي معنوي است، بايد توجه كرد كه در اسلام و يهوديت، تا چه اندازه عبادت مورد توجه قرار گرفته و به ابعاد آن پرداخته شده است. البته تاكنون تحقيق جامعي در مقايسه عبادت در قرآن و عهد عتيق صورت نگرفته است؛ تحقيقاتي وجود دارد كه تنها به بيان مصاديق عبادت پرداختهاند. در اين پژوهش، سعي بر اين است كه در بحثي تطبيقي، جايگاه عبادت در قرآن و عهد عتيق مورد بررسي قرار گيرد. ديدگاهها بيان شود، و در پايان ارزيابي صورت گيرد و به اين پرسشها پاسخ داده شود كه جايگاه عبادت در قرآن و عهد عتيق چگونه است؟ منظور از عبادت و گستره آن در قرآن و عهد عتيق چگونه است؟
«عبادت» درواقع پرستش معبود است كه معادل انگليسي «worship» از واژه قديمي «worthship» گرفته شده است و شامل اعمال و رفتاري است كه مقام و منزلت خداي آسمان و زمين را احترام و تكريم ميكند. پرستش، مركز توجه به خداست، نه انسان و احتياج به اطاعت، ايمان و آگاهي از اين حقيقت دارد كه او خدا و خداوند ماست (محمديان، 1381، ص 414).
ابنسيرون بيان ميكند كه واژه «عبادت» بهمعناي خدمت، بر مجموعه باورها و شرايعي دلالت دارد كه هر انسان طالب رستگاري، به آنها نياز دارد. وي ميافزايد: در يهوديت تمامي وظايفي كه در تورات وضع نموده، بهعنوان بخشي از دين محسوب ميشود. علاوه بر اينكه، دربرگيرنده وظايف ما در برابر خداست، تكاليف ما در برابر مخلوقات را نيز دربرداشته و آن را سامان ميدهد (ماسون، 1385، ج2، ص 597).
به نظر ميرسد، از ميان واژههاي معادل «عبادت» واژه «prayer» نزديكترين معنا را افاده كند. بهطوري كه اين واژه بهمعناي ارتباط با خدا و بهطور معمول شامل درخواست كردن، پرستش، ستايش، اعتراف به گناهان و سپاسگزاري آمده است (International standard Bible encyclopedia, v 3, p 931; Judaica, v.13, p. 978).
واژه «عبادت» در عهد عتيق بسيار به كار رفته است و در آيات زيادي به عبادت خدا و نهي از عبادت ديگران دستور داده شده است. دومين فرمان از فرمانهاي دهگانه، دعوت به پرستش خدا و نهي عبادت غيرخداست:
«تو را به حضور من خدايان ديگر نباشند... آنها را سجده و عبادت منما»(تثنيه، 5: 7-9) با توجه به تفاسير كتاب مقدس واژه عبادت در عهد عتيق بهمعناي خدمت كردن و اطاعت الهي به كار رفته است و حفظ وصاياي خداوند دليلي بر طاعت و محبت رب دانسته شده است: «از يهوه خداي خود بترس و او را عبادت نما و به نام او قسم بخور» (تثنيه، 6: 13).
انسان اگر به دلايلي بايد به چيزي سوگند ياد كند، در صورتي به آن چيز سوگند ميخورد كه به بعضي چيزها متعهد شود و يا بعضي چيزهايي كه از او ميخواهند، انجام دهد. بنابراين، به نام هر معبودي سوگند نميخورد، بلكه به نام خداي خود سوگند ميخورد و در مقابل، به رعايت و انجام بعضي كارها متعهد ميشود. پس اگر انسان مالك همه خوبيها باشد كه از انجام گناه ترس داشته باشد و همواره مشغول عبادت و خدمت به خالقش باشد، ميتواند به نام خالقش سوگند بخورد. در اين صورت، انسان دقت خواهد داشت كه با سبكسري و بيخيالي هر كاري را انجام ندهد. بدينگونه انسان خدا را واقعاً خدمت و اطاعت كرده است (Rabbeinu Bachya, , v 7, p. 2434).
عبادت و پرستش خداوند، ارتباط با خداوند در تمام امور زندگي است. عبادت بهترين راه نزديك شدن به خداوند و كسب فيوضات معنوي است. پيام همه پيامبران الهي، دعوت به توحيد عبادي بوده است. آنها در اولين دعوت خود، انسانها را به اطاعت از خداوند فراخواندهاند. اين امر، دلالت بر اهميت اين موضوع دارد و اينكه عبادت از عناصر مهم زندگي فردي و اجتماعي انسان است. پس بايد مورد توجه قرار گيرد و جايگاه آن بهتر شناخته شود..
1. عبادت عهد و پيمان الهي: خداوند در كوه سينا (حوريب)، با قوم بنياسرائيل عهد
ميبندد و در اين عهد به آنها وعده ميدهد كه از ميان تمام قومها، آنان خزانه خاص او خواهند بود(خروج، 19: 5 و تثنيه، 5: 1-3).
اما اين پيمان داراي يك اصل اساسي بود و آن اينكه بنياسرائيل براي دست يافتن به ثمرات اين پيمان، بايد اوامر خداوند را كه در ده فرمان توسط موسي بر آنها فرستاده شده بود، اطاعت ميكردند. ده فرمان حضرت موسي عبارتند از:
1. من خداوند خالق تو هستم كه تو را از اسارت و بندگي مصر آزاد ساختم؛ 2. تو را معبود ديگري جز من نباشد. هيچ تصويري از آنچه در آسمان و يا بر روي زمين و يا در آب است، نساز و آنها را پرستش ننما؛ 3. نام خداي خالقت را بيهوده بر زبان نياور (از آن سوءاستفاده نكن)؛ 4. روز شنبه را به ياد داشته باش تا آن را مقدس بداري؛ 5. پدر و مادرت را احترام بگذار؛ 6. قتل نكن؛ 7. زنا نكن؛ 8. دزدي نكن؛ 9. در مورد همنوعت شهادت دروغ نده؛ 10. چشم طمع به مال و ناموس ديگران نداشته باش(ر.ك: تثنيه، 5: 11-21).
تنها ثبات در اطاعت از فرامين الهي و با تقديم قربانيهايي كه در عهد او بيان شده بود، بنياسرائيل ميتوانستند بهعنوان خزائن خاص او باقي مانده و بركت را دريافت دارند. خداوند از طريق اين عهد و پيمان با قوم يهود ميخواست كه ساير اقوام با مشاهده اطاعت و فرمانبرداري آنان نسبت به خدا و بركت يافتن آنها بخواهند كه به خدا نزديك شده و جزيي از جماعت ايمانداران گردند.
خداوند اين عهد خود را مجدداً در دشتهاي موآب با قوم يهود يادآوري ميكند: «اين است كلمات عهدي كه خداوند در زمين موآب به موسي امر فرمود كه با بنياسرائيل ببندد، سواي آن عهد كه با ايشان در حوريب بسته بود»(تثنيه، 29: 1).
پس از آنكه نسل سركش يهود در طي چهل سال سرگرداني در بيابان جان سپردند، خداوند عهد خود را با نسل جديدي از آن قوم تجديد كرد كه طبق اين عهد، فتح سرزمين كنعان نياز به اطاعت از فرامين الهي و ايمان داشتن به او داشت. طرح اصلي اين عهد، همانند عهد در كوه سينا است: اگر قوم خدا از تمام كلمات عهد اطاعت كنند، خدا آنان را بركت خواهد داد. در غير اين صورت، به جاي بركت، آنان را لعنت و مجازات خواهد كرد. پس تنها راه براي كسب بركت الهي و رسيدن به سرزمين اجدادي خود، يعني كنعان حفظ و نگاه داشتن عهد خداوند از طريق محبت كردن و دوست داشتن او و اطاعت از اوامر و فرايض الهي، يعني حفظ شريعت است.
اين تجديد عهد همچنان در زمان پيامبران ديگر نيز ادامه داشت؛ پس از فتح سرزمين و كمي قبل از فوت يوشع، او تمامي قوم خود را بدين منظور فراخواند و همه قوم عهد او را پذيرفتند: «قوم به يوشع گفتند: يَهُوَه خداي خود را عبادت خواهيم نمود و آواز او را اطاعت خواهيم كرد. پس در آن روز، يوشع با قوم عهد بست و براي ايشان فريضه و شريعتي در شكيم قرار داد»(يوشع، 24: 24ـ25).
به همين ترتيب، ساير پيامبران اين عهد را بر قوم خود يادآوري ميكنند و آنها را به پرستش و عبادت خداوند دعوت ميكنند(سليمان (اول پادشاهان) 8: 22ـ25؛ يوشيا (دوم پادشاهان) 23: 1ـ3؛ حزقيا (دوم تواريخ) 29: 10).
بنابراين، عبادت بهقدري اهميت دارد كه خداوند آن را بهعنوان عهد خود با بنياسرائيل بيان ميكند و در همه زمانها به آن توجه داشته و آن را بر قوم يهود يادآوري ميكند.
2. عبادت مأموريت انسان: «امروز يهوه، خدايت، تو را امر ميفرمايد كه اين فرايض و احكام را به جا آوري، پس آنها را به تمامي دل و تمامي جان خود نگاه داشته، بجا آور»(تثنيه، 26: 16). در اين آيات، خداوند به حضرت موسي(ع) دستور ميدهد، فقط خدا را عبادت كند و از عبادت غيرخدا نهي ميكند. همچنين توصيه به عبادتي صادقانه و خالصانه نموده است. اين امر دلالت بر اهميت عبادت دارد.
3. دعوت همه پيامبران، عبادت و پرستش خداوند بوده است: يوشع قوم خود را به پرستش خداوند دعوت ميكند. «اينك چنانكه يهوه، خدايم، مرا امر فرموده است، فرايض و احكام به شما تعليم نمودم، تا در زميني كه شما داخل آن شده، به تصرف ميآوريد، چنان عمل نماييد»(تثنيه،4: 5).
حضرت موسي(ع) نيز قوم خود را به اطاعت الهي فرمان ميدهد: «پس الآن از يَهُوَه بترسيد، و او را به خلوص و راستي عبادت نماييد، و خداياني را كه پدران شما به آن طرف نهر و در مصر عبادت نمودند، از خود دور كرده، يَهُوَه را عبادت نماييد»(يوشع، 24: 14). پيامبران ديگر نيز بر اين دعوت تأكيد داشتهاند(سموئيل، 7: 3؛ تواريخ، 30: 6-9؛ اشعيا نبي، 1: 4).
پس دعوت تمامي انبيا بر توحيد عبادي بوده و اين امر بايد آنقدر اهميت داشته باشد كه سرلوحه كار پيامبران قرار گيرد.
4. عبادت طريق مستقيم الهي است: «پس توجه نماييد تا آنچه يهوه، خداي شما، به شما امر فرموده است، به عمل آوريد و به راست و چپ انحراف منماييد» (تثنيه،5: 32؛ يوشع، 1: 7؛ هوشع، 14: 9).
عبادت راه مستقيمي است كه منحرف شدن از آن به سمت چپ يا راست، انسان را دچار لغزش ميكند و به گمراهي ميكشاند. پس كسي كه در طريق مستقيم گام بردارد، انحراف او بسيار كم است و به رستگاري ميرسد. اين طريق مستقيم، همان شرايع الهي و دستورات ديني است. كسي كه بر خلاف آن حركت كند، در گمراهي دور به سر ميبرد.
5. همه موجودات خداوند را تسبيح ميكنند: بر اساس آيات عهد عتيق، همه موجودات جهان خدا را تسبيح ميگويند و تسبيح خدا مختص به انسان نيست، بلكه هر آنچه در اين جهان و در آسمان و زمين است، به حمد و تسبيح الهي مشغول است و هيچ چيزي از آن استثنا نميشود: «اي آسمانها ترنّم نماييد؛ زيراكه خداوند اين را كرده است! و اي اسفلهاي زمين! فرياد برآوريد و اي كوهها و جنگلها و هر درختي كه در آنها باشد، بسراييد! زيرا خداوند يعقوب را فديه كرده است و خويشتن را در اسرائيل تمجيد خواهد نمود»(ر.ك: اشعيا، 49: 13 و 52: 9؛ مزامير، 69: 34؛ اشعيا، 44: 23).
هلّلوياه! خداوند را از آسمان تسيبح بخوانيد! در اعلي علييّن او را تسبيح بخوانيد! اي همه فرشتگانش، او را تسبيح بخوانيد. اي همه لشكرهاي او، او را تسبيح بخوانيد. اي آفتاب و ماه، او را تسبيح بخوانيد. اي همه ستارگان نور، او را تسبيح بخوانيد. اي فلك الافلاك، او را تسبيح بخوانيد، و اي آبهايي كه فوق آسمانهاييد، نام خداوند را تسبيح بخوانند؛ زيراكه او امر فرمود پس آفريده شدند...»(مزامير، 148: 1-14).
در اين آيات بيانشده كه تسبيح خدا، ابتدا از اعلي عليين در آسمانها آغاز ميشود و در آغاز، فرشتگان را به تسبيح الهي فراميخواند كه فعل اصلي آنها تمجيد اوست. سپس، به حمد خورشيد و ماه و ستارگان، كه نور آنها به تمامي مكانها ميرسد، اشاره ميكند كه اين نور ذاتش، همان تسبيح و تمجيد الهي است. همچنين فلك الافلاك و آبهاي فوق زمين، يعني قطرات باران كه از بالا نازل ميشود، آنچه زير زمين است از ماهيان و...، كه در درياها زندگي ميكنند و كوهها، بهائم، حشرات، پرندگان، برف و مه و تگرگ نيز فرمان او را انجام ميدهند و او را تسبيح ميگويند و واجب است او را حمد گويند؛ زيرا خداوند شايسته اين تقديس است. پس عجيب نيست كه انسان خدا را حمد گويد و در برابر او خضوع نمايد؛ زيرا آسمانها با كل جنودش در برابر او خضوع و خشوع ميكنند و هر آنچه در اين جهان است، چارهاي جز تسبيح و سجود در برابر او ندارد؛ زيرا او در احكامش عادل است و همه ترسندگان را نجات ميدهد(سنن القويم، 1973، ص 448ـ449 و 216).
اما درباره نوع تسبيح موجودات در عهد عتيق گفته شده، دعوت خداوند از موجودات به عبادتش از باب تجريد بياني است. پس گويا همه آنها را اشخاص و موجودات جانداري قرار داده كه سخن ميگويند و خدا را تسبيح ميكنند. اين تذكري است براي انسان عاقل ناطق تا از آنها درس عبرتي بگيرد. گويا طبيعت و جهان به هزار نوع زبان نطق ميكنند و زبان به حمد خدا و تسبيح او ميگشايند تا اينكه معرفت الهي در همه آنها رخنه كرده و عموميت پيدا كند. همانگونه كه در آياتي به آن اشاره شده است(همان، ص 449).
با توجه به اين بيان، تسبيح موجودات به زبان معنوي است، نه زبان لفظي و همه موجودات خالق خود را به نوعي خاص و با زباني خاص ستايش ميكنند.
«عبادت» در عهد عتيق، منحصر به عبادات خاصي چون قرباني، روزه، صدقه و... بشود، بلكه عبادت دامنهاي فراتر از اين دارد. بهطوريكه تمام عرصههاي زندگي انسان را دربر ميگيرد. در عهد عتيق، تأكيد زيادي بر انجام عبادت بهصورت خالصانه و صادقانه شده است. پس ميتوان گفت: هر كاري كه انسان انجام دهد و هدف او رضاي خداوند باشد، عبادت محسوب ميشود. اكنون با توجه به عهد عتيق برخي از ابعاد عبادت را بيان ميكنيم:
1. جنگ: جنگ به خاطر خدا عبادت محسوب ميشود. چنانكه در اول سموئيل آمده است:
داود به فلسطيني گفت: تو با شمشير و نيزه و مزراق نزد من ميآيي، اما من به اسم يَهُوَه صبايوت، خداي لشكرهاي اسرائيل كه او را به ننگ آوردهاي نزد تو ميآيم. و خداوند امروز تو را به دست من تسليم خواهد كرد و تو را زده، سر تو را از تنت جدا خواهم كرد، و لاشههاي لشكر فلسطينيان را امروز به مرغان هوا و درندگان زمين خواهم داد تا تمامي زمين بدانند كه در اسرائيل خدايي هست و تمامي اين جماعت خواهند دانست كه خداوند به شمشير و نيزه خلاصي نميدهد؛ زيرا كه جنگ از آن خداوند است و او شما را به دست ما خواهد داد (اول سموئيل، 45: 4).
2. ختنه: خداوند با ابراهيم پيمان ميبندد كه او و هر فرزند ذكور از خانواده و نسلش بايد ختنه گردد. در اين صورت، ابراهيم پدر امتهاي زيادي خواهد شد و سرزمين موعود به او عطا خواهد گشت. هر كس اين كار را نكند، از قوم خود منقطع ميشود؛ زيرا عهد خدا را شكسته است.
پس خدا به ابراهيم گفت: و اما تو عهد مرا نگاه دار، تو و بعد از تو ذريت تو در نسلهاي ايشان. اين است عهد من كه نگاه خواهيد داشت، در ميان من و شما و ذريت تو بعد از تو هر ذكوري از شما مختون شود، و گوشت قَلَفِه خود را مختون سازيد، تا نشان آن عهدي باشد كه در ميان من و شماست. هر پسر هشت روزه از شما مختون شود. هر ذكوري در نسلهاي شما، خواه خانهزاد خواه زرخريد، از اولاد هر اجنبي كه از ذريت تو نباشد، هر خانهزاد تو و هر زرخريد تو البته مختون شود تا عهد من در گوشت شما عهد جاوداني باشد. اما هر ذكور نامختون، كه گوشت قلفه او ختنه نشود، آن كس از قوم خود منقطع شود؛ زيرا كه عهد مرا شكسته است»(پيدايش،17: 9-14).
3. تفكر: در عهد عتيق، به تفكر در دستورات خدا و تورات تأكيد زيادي شده است و جزء عبادات محسوب ميشود: «بلكه رغبت او در شريعت خداوند است و روز و شب در شريعت او تفكر ميكند»(مزامير، 1: 2)؛ «اين كتاب تورات از دهان تو دور نشود، بلكه روز و شب در آن تفكر كن تا بر حسب هر آنچه در آن مكتوب است، متوجه شده، عمل نمايي؛ زيرا همچنين راه خود را فيروز خواهي ساخت، و همچنين كامياب خواهي شد»(يوشع، 1: 8). «و الان اي پادشاهان تعقل نماييد! اي داوران جهان متنبّه گرديد! خداوند را با ترس عبادت كنيد و با لرز شادي نماييد!» (مزامير،2: 10-11).
با توجه به اين آيات، مطالعه تورات هدف اصلي نيست، بلكه تفكر در آيات و اجراي احكام و دستورات آن هدف مهمتر است كه بايد مورد توجه باشد (Bachya, v 7, p. 2386).
4. دعا: عهد عتيق انباشته از دعا، درخواست، توسل و نيايش خدا و پناه بردن به خداست. در كتاب غزلهاي سليمان، مزامير، كتابهاي اشعيا و كتاب ايوب و ساير پيامبران بنياسرائيل، دعا و گفتوگو با خداوند پررنگ جلوه ميكند. دعا ايجاد ارتباط با خداوند است و موجب دريافت بركت الهي ميشود و نوعي عبادت است.
ازاينرو، عبادت در عهد عتيق جايگاه خاصي دارد و از مسائل مهم زندگي انسان است و تمام زندگي انسان را دربر ميگيرد و گستره وسيعي دارد.
«عبادت» در لغت بهمعناي نهايت تذلل و تواضع در برابر مولا و سرور همراه با اطاعت از او، غايت تذلل(راغباصفهاني، 1412، ص 542؛ طريحي، 1375، ص92)، انقياد و خضوع آمده است(ابنمنظور، 1414، ص270) و بهمعناي خضوع و تذلل و اظهار خواري نيز آمده، همانطور كه راهي را كه با رفت و آمد بسيار صاف شود، طريق معبّد گويند(فيومي، 1405، ص261).
واژه «عبادت» در قرآن در معاني متفاوتي به كار رفته است:
1. پرستش: «وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّه ...»(يونس: 18)؛ به جاي خدا، چيزهايي را مي پرستند كه نه به آنان زيان مي رساند و نه به آنان سود مي دهد و مي گويند: اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند....
واژه «عبادت» در اين آيه، بهمعناي پرستش ميباشد كه آيه با اشاره به صفات خداوند از قرار دادن هرگونه شريك براي خداوند نهي كرده است.
2. اطاعت: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِين»(يس: 60)؛ اي فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد؛ زيرا وي دشمن آشكار شماست؟».
مقصود از عبادت شيطان در آيه، كه خداوند از آن نهي كرده است، اطاعت از شيطان است.
همچنين معناي گرفتن اله در آيه «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه »، پرستش آن اله است. مراد از پرستش هم اطاعت كردن است؛ چون خداي سبحان اطاعت را عبادت خوانده است و فرموده «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ» و اعتبار عقلي هم موافق با اين معناست، چون عبادت چيزي به جز اظهار خضوع و مجسم نمودن بندگي بنده نيست. عابد با عبادتش ميخواهد اين معنا را مجسم سازد كه من به جز آنچه معبودم اراده كرده، اراده نميكنم و به جز آنچه او راضي است، عمل نميكنم. بنابراين، هر كس هر چيزي را اطاعت كند. در حقيقت، او را عبادت كرده و او را معبود خود گرفته است. پس اگر هواي نفس خود را اطاعت كند، آن را اله خود گرفته و پرستش كرده با اينكه غير خدا و غير هر كسي كه خدا دستور داده، نبايد اطاعت شود(طباطبايي، 1417ق، ص29).
عبادت اوج كمال انساني و نوعي سپاس از خداوند و مرتبه والاي آن است. خداوند، كمال مطلق است و نهايت قرب انسان به اين كمال مطلق در هنگام عبادت متجلي ميشود. مهمترين و اولين پيام همه پيامبران الهي، توحيد عبادي بوده است. ايشان پرستش خداوند را تنها راه سعادت و نجات بشر معرفي كردهاند. ستايش و اطاعت الهي، انسان را از حضيض ذلت به اوج عزت ميرساند و او را در مقامي برتر از فرشتگان قرار ميدهد. بنابراين، عبادت و پرستش از ضروريترين نيازهاي روحي بشر است و بايد به اين امر در زندگي انسان توجه شود. ازاينرو، از اهميت خاصي برخوردار است و بايد جايگاه آن در قرآن براي ما روشن شود تا توجه بيشتري به اين اصل مهم در زندگي شود.
1. عبادت پيمان الهي: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِين»(يس: 60)؛ اي فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد، زيرا وي دشمن آشكار شماست.
كلمه «عهد» بهمعناي وصيت (سفارش) است. مراد از پرستش و عبادت شيطان، اطاعت از اوست در وسوسههايي كه ميكند و اين عهدي كه خداي تعالي با بنيآدم بست كه شيطان را عبادت و پرستش نكند، همان عهدي است كه به زبان انبيا و رسولان خود به بشر ابلاغ فرمود و تهديدشان كرد كه از او پيروي نكنند(طباطبائي، 1417، ج 17، ص 102).
2. عبادت راز آفرينش: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»(ذاريات: 56)؛ و جنّ و انس را نيافريدم جز براي آنكه مرا بپرستند.
اين آيه بيان ميكند كه خلقت انسان بدون هدف نبوده و هدف از خلقت انسان عبادت خداوند است. عبادت آنقدر اهميت دارد كه خداوند هدف از خلقت انسان را منحصر در آن كرده است، تا انسان خدا را عبادت كند و مشمول رحمت الهي شود.
3. عبادت صراط مستقيم الهي است: «إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ»(آلعمران: 51)؛ در حقيقت، خداوند پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستيد [كه ] راه راست اين است.
«إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيم»(زخرف: 64؛ مريم: 36)؛ در حقيقت، خداست كه خود پروردگار من و پروردگار شماست. پس او را بپرستيد اين است راه راست .
«وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيم»(يس: 61)؛ و اينكه مرا بپرستيد اين است راه راست!
صراط مستقيم، راهي است كه انسان را به پروردگارش ميرساند و حركت در اين مسير، همان عبادت خدا و اطاعت از اوست. در سوره زخرف تأكيد «إنّ»، همراه با حصر «هو» ذكر شده است. اين امر دلالت بر مهم بودن عبادت خدا و پرهيز از پرستش غير او ميكند.
4. عبادت مأموريت انسان: «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ...»(بينه: 5)؛ و فرمان نيافته بودند، جز اينكه خدا را بپرستند، درحاليكه به توحيد گراييده اند، دين [خود] را براي او خالص گردانند...
ـ «وَ قَضي رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاه ...»(اسراء: 23)؛ و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد.
ـ «...أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاه ...»(يوسف: 40)؛ دستور داده كه جز او را نپرستيد. اين است دين درست، ولي بيشتر مردم نمي دانند....
بر اساس اين آيات خداوند به انسان امر فرموده كه جز او را نپرستند.
5. دعوت نخست همه پيامبران عبادت خداوند بوده است: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلي قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُون»(مؤمنون: 23)؛ و به يقين نوح را به سوي قومش فرستاديم. پس [به آنان ] گفت: «اي قوم من، خدا را بپرستيد. شما را جز او خدايي نيست. مگر پروا نداريد؟».
ـ «فَأَرْسَلْنا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُون» (مؤمنون: 32)؛ و در ميانشان پيامبري از خودشان روانه كرديم كه: خدا را بپرستيد. جز او براي شما معبودي نيست. آيا سَر پرهيزگاري نداريد؟
عبادت و پرستش خداوند يكتا و ترك پرستش هر موجود ديگر، يكي از اصول تعليمات پيامبران الهي است و تعليمات هيچ پيامبري از عبادت خالي نبوده است. بنابراين، شگفتآور نيست كه بزرگترين هدف بعثت پيامبران و فرستادن رسولان و فرود آوردن كتابهاي مقدس يادآوري اين پيمان ديرينه به مردم و زدودن غبار فراموشي، شرك يا تقليد از روي فطرت باشد. نخستين دعوت و رهنمود هر پيامبر اينكه «اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُه ». نوح، هود، صالح، شعيب، لوط و هر پيامبري كه به سوي قوم خود برانگيخته شد، همين دعوت را داشت و آن دعوت را به قوم خود اعلام نمود(قرضاوي، 1379، ص 30).
6. هجرت از وطن به خاطر عبادت خدا: «يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ»(عنكبوت: 56)؛ اي بندگان من كه ايمان آورده ايد، زمين من فراخ است تنها مرا بپرستيد.
از ديدگاه قرآن، عبادت خداوند به قدري اهميت دارد كه ميفرمايد: «اگر در وطن شرايط لازم براي عبادت خداوند فراهم نبود، براي يافتن مكاني مناسب براي عبادت و پيروي خداوند از سرزمين خود هجرت كنيد.
7. عبادت خدا و حكومت: «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور»(حج: 41)؛ همان كساني كه چون در زمين به آنان توانايي دهيم، نماز برپا مي دارند و زكات مي دهند و به كارهاي پسنديده وامي دارند، و از كارهاي ناپسند بازمي دارند، و فرجام همه كارها از آنِ خداست.
از منظر قرآن يكي از اهداف اساسي تشكيل حكومت، ايجاد زمينه مناسب براي عبادت خداوند است. در آيه فوق و در آيه 55 سوره نور «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً»؛ خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد. همانگونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند، جانشين [خود] قرار داد، و آن ديني را كه برايشان پسنديده است، به سودشان مستقر كند، و بيمشان را به ايمني مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت كنند و چيزي را با من شريك نگردانند، و هر كس پس از آن به كفر گرايد آنانند كه نافرمانند» به اين نكته اشاره شده است.
8. همه موجودات جهان خدا را تسبيح ميكنند: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً»(إسراء: 44)؛ آسمانهاي هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنهاست، او را تسبيح مي گويند، و هيچ چيز نيست مگر اينكه در حال ستايش، تسبيح او مي گويد. ولي شما تسبيح آنها را درنمي يابيد. به راستي كه او همواره بردبار [و] آمرزنده است.
ـ «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم»(حديد: 1)؛ آنچه در آسمانها و زمين است، خدا را به پاكي مي ستايند، و اوست ارجمند حكيم .
با توجه به آيات قرآن، هر موجودي به نوعي به حمد و ثناي الهي ميپردازد و خداوند را عبادت ميكند. برخي تصور ميكنند كه عبادت و پرستش، فقط مخصوص انسانهاست و موجودات ديگر، كه عقل و آگاهي انسان را ندارند، خداوند را عبادت نميكنند. اما بر اساس آيات قرآن، اين سخن صحيح نيست. قرآن با صراحت بيان ميكند كه تمام موجودات عالم به ذكر و تسبيح خدا مشغولند و هر موجودي به نوعي خداوند را پرستش ميكند و اين بر اهميت عبادت دلالت دارد.
اما درباره نوع تسبيح موجودات بين مفسران نظرات مختلفي وجود دارد كه به بررسي آنها ميپردازيم:
1. تسبيح بعضي موجودات، مانند تسبيح ملائكه، مقربان و مؤمنين تسبيح زباني و لفظي است و تسبيح بقيه موجودات و اجزاء آسمانها و زمين، كوهها، شنها و... معنوي است(فخررازي، 1420، ج 29، ص 442؛ آلوسي، 1415، ج 8، ص 80 ؛ كاشاني، 1336ق، ج 5، ص7).
2. تسبيح در اينجا بهمعناي دلالت آسمانها و زمين بر يگانگي و عدالت خداوند بيهمتاست. اين تسبيح معنوي بهمنزله تسبيح لفظي است و چهبسا تسبيح معنوي از طريق دلالت از تسبيح لفظي اقوي باشد؛ چون منجر به علم ميشود.
3. همه موجودات اين عالم، عاقل و غيرعاقل، از نوعي درك و شعور بهرهمند هستند و خداوند را حمد و تسبيح ميگويند. اين تسبيح، تسبيح حقيقي و لفظي است. اما آنچه هست، اين است كه لفظي بودن لازم نيست، حتماً با الفاظ شنيدني و قراردادي باشد. ازجمله كساني كه اين نظر را پذيرفته، علّامه طباطبائي است كه بحث مفصلي را در اينباره مطرح كرده است كه خلاصه آن چنين است:
تسبيح بهمعناي منزه داشتن است كه با زبان انجام ميشود. ولي حقيقت كلام همان فهماندن و كشف از باطن فرد است و به هر طريقي صورت گيرد، كلام خواهد بود، هرچند با زبان نباشد. اين انسان است كه براي نشان دادن منويات خود و اشاره بدانها نميتواند، از طريق تكوين آن را انجام دهد، لذا ناگزير است. براي اين كار الفاظ را استخدام كند تا بدينوسيله مخاطب را از آنچه در دل دارد، آگاه سازد. قهراً روش و سنت تفهيم و تفهم بر همين استخدام الفاظ جريان يافته است. هر چيزي كه از معناي موردنظر ما پرده بردارد، قول و كلام خواهد بود و اگر موجودي قيام وجوديش بر همين كشف باشد، همان قيام قول و تكلم است، هرچند بهصورت شنيدني و الفاظ گفتني نباشد و ما ميبينيم كه اين موجودات آسماني و زميني و خود آسمان و زمين همه بهطور صريح بر وحدانيت رب خود در ربوبيت پرده برميدارد و او را از هر نقص و عيبي منزه ميدارد. پس ميتوان گفت، بلكه بايد گفت: آسمان و زمين خدا را تسبيح ميگويند. تمام اين عالم غير از نياز و فقر و فاقه به درگاه خداوند چيز ديگري نيست. همين احتياج بهترين كاشف از وجود موجود نيازمند به اوست. هر موجودي با حاجت و نقص خود خداي خود را از نياز و نقص مبرا ميكند.
... حال اگر بگوييم صرف اينكه عالم به وجودش كشف از آفريدگاري ميكند، سبب نميشود كه بگوييم همه عالم خدا را تسبيح ميگويند؛ زيرا صرف كشف را تسبيح نميگويند، مگر هنگامي كه با قصد و اختيار توأم باشد. هم كشف باشد و هم قصد و قصد هم از توابع حيات است. اغلب موجودات عالم جمادند و از حيات بيبهرهاند، پس گويا چارهاي نيست جز اينكه تسبيح را بر معناي مجازي حمل نموده و مقصود از آن را همان كشف و دلالت بر وجود پروردگار خود بدانيم.
در پاسخ ميگوييم: از كلام خداي تعالي فهميده ميشود كه مسئله علم نيز در تمامي موجودات هست. هر جا كه خلقت راه يافته، علم نيز بدان جا راه يافته است. هريك از موجودات، به مقدار حظي كه از وجود دارد، بهرهاي از علم دارد. البته لازمه اين سخن آن نيست كه بگوييم تمامي موجودات از نظر علم با هم برابرند، يا بگوييم علم در همه يك نوع است و يا همه آنچه را كه انسان ميفهمد، ميفهمند و آدمي بايد به علم آنها پي ببرد. اگر پي نبرد، معلوم ميشود آنها علم ندارند؛ چون هيچ موجودي فاقد علم نيست. بنابراين، هيچ موجودي نيست مگر آنكه وجود خود را درك ميكند، و ميخواهد با وجود خود احتياج و نقص وجودي خود را، كه سراپايش را احاطه كرده، اظهار نمايد. پس او پروردگار خود را تسبيح نموده و او را از داشتن شريك و يا هر عيبي منزه ميدارد. پس دليلي ندارد كه ما تسبيح موجودات را بر مطلق دلالت حمل كرده و مرتكب مجاز شويم؛ زيرا وقتي ارتكاب به مجاز جايز است كه سخن صاحب كلام را نتوان بر حقيقت حمل نمود(طباطبايي، 1417، ج 13، ص 108- 111).
شهيد مطهري نيز در تفسير سوره تغابن، به تسبيح موجودات اشاره كرده و معتقد است كه تسبيح آنها به زبان ظاهري است، نه زبان معنوي(مطهري، بيتا، ج7، ص 122).
با توجه به آنچه گذشت، به نظر ميرسد نظريه آخر در اينباره صحيح باشد. همچنين در آياتي از قرآن در كنار جمادات ذويالعقول ذكر شدهاند و چون در ذويالعقول تسبيح، حقيقي است، پس تسبيح جمادات هم حقيقي است. اين خود تأييدي بر اين نظريه است «وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلِين»(انبيا: 79)؛ و كوه ها را با داوود و پرندگان به نيايش واداشتيم و ما كننده [اين كار] بوديم «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ»(ص: 18)؛ ما كوه ها را رام كرديم و كوه ها هر شامگاه و بامدادان با او تسبيح مي كردند.
پس تسبيح همه موجودات عالم، به زبان لفظي و ظاهري است. هريك از آنها داراي درك و آگاهي و شعور هستند. اين شعور داراي مراتبي است. بر اثر همين اختلاف مراتب، آثار آن نيز متفاوت است.
از نظر اسلام، عبادت منحصر به اعمال عبادي چون نماز، روزه، حج و... نيست، بلكه در فرهنگ اسلام، عبادت فراتر از اينهاست و همه شئون زندگي انسان را دربر ميگيرد. از نظر اسلام، هر كار خير و مفيدي، كه با انگيزه پاك خدايي توأم باشد، عبادت است. رنگ و صبغه الهي دادن به كارها، بر ارزش آنها ميافزايد و آنها را عبادت و گاهي برتر از عبادت ميسازد. هر كاري كه با نيّت تقرب به خدا انجام گيرد، عبادت ميشود. پس ابعاد و نمونههاي عبادت قابل شمارش نيست. درس خواندن، كسب كار، فعاليت اجتماعي و اقتصادي و همه كارهاي روزمره زندگي، اگر با نيّت خالص و براي خدا انجام شود، عبادت است. اين دامنه وسيع عبادت كه تمام زندگي انسان را دربر ميگيرد، بهطور آشكار بر جايگاه و اهميت عبادت دلالت دارد. در روايات نيز به اين نكته توجه شده است. برخي از كارهايي كه در اسلام عبادت محسوب ميشود، بيان شده است:
الف) تفكر: امام رضا(ع) در اين باره ميفرمايند: «لَيسَ العبادةُ كثرةَ الصَّلوةِ و الصَومِ إنَّما العبادة في التفكر فيالله (وسائل، باب استحباب التفكر) (...إنَّما العبادة في التفكر في امر الله عزوجل) (بحار، باب التفكر...).
ب) علمآ موزي: در حديث آمده است: «مَن خَرَجَ يطلُبُ باباً مِن عِلمٍ لِيرُّدَّ بِهِ باطِلاً إلي حَقٍّ أو ضَلالةً إلي هَدي كانَ عَمَلُهُ ذلِك كعِبادَةِ مُتَعَبَّدٍ أربَعينَ عاماً»؛(مجلسي، 1404، ج1، ص 181) هر كس از منزل خارج شود تا بابي از علم را بياموزد كه به وسيله آن باطل را به حق و ضلالت را به هدايت باز گرداند، عملش همانند چهل سال عبادت است. ـ «أفضَلُ العِبادَةِ العِلمِ بِاللّهِ»؛ (همان، ج1، ص 215) افضل عبادات علم به خداست.
ج. عفت و پاكدامني: ابوجعفر(ع): «إنَّ أفضَلَ العِبادَةِ عِفَّةُ البَطنِ و الفَرجِ»(كليني، 1365، ص 79)؛ همانا بهترين عبادتها عفت شكم و فرج است.
د) كسب و كار: پيامبر(ص): «العِبادَةُ سبعون جُزءاً أفضَلُها طَلَبُ الحَلالِ»(همان، ج5، ص78)؛ عبادت هفتاد قسم است و برترين آنها روزي حلال است.
ه ) نگاه كردن: پيامبر(ص): «النَظَرُ إلي العالِمِ عبادَةٌ و النَظَرُ إلي الإمامِ المُقسِطِ عبادةٌ و النظَرُ إلي الوالدَينِ بِرَأفَةٍ و رَحمَةٍ عبادةٌ و النَظَرُ إلي الأخِ توَدُّهُ في الله عَزَّوجَلَّ عبادةٌ» (مجلسي، 1404، ج71، ص 73)؛ نگاه كردن به دانشمند عبادت است. نگاه كردن به پيشواي عادل عبادت است و نگاه به والدين با رأفت و مهرباني عبادت است و نگاه به برادري كه به خاطر خدا او را دوست داري، عبادت است.
پس رنگ و صبغة الهي دادن به كارها، بر ارزش آنها ميافزايد و آنها را عبادت و گاهي برتر از عبادت ميسازد.
1. عبادت در قرآن، بهمعناي نهايت تذلل و تواضع در برابر مولا همراه با اعتقاد به الوهيت اوست. همچنين واژه «عبادت» در قرآن بهمعناي اطاعت و پرستش خداوند به كار رفته است. پرستش نيز بهمعناي اطاعت از خداوند در اوامر و نواهي ايشان است. خداوند در آيات زيادي به عبادت و اطاعت از خود و نهي عبادت شيطان و غيرخدا فرمان داده است. پس، عبادت چيزي جز اظهار خضوع و بندگي در برابر ذات لايزال الهي نيست.
2. در عهد عتيق، عبادت بهمعناي احترام، اكرام، فروتني و تعظيم در برابر خداوند و ايجاد ارتباط با خداوند است. واژه «عبادت» در عهد عتيق بهمعناي خدمت و اطاعت پروردگار به كار رفته است و مجموعه باورها و شرايعي است كه دربرگيرنده وظايف ما در برابر خداست و انسان را به سعادت و رستگاري ميرساند.
بنابراين، عبادت در قرآن و عهد عتيق، بهمعناي اطاعت از معبود بهصورت مطلق و خضوع در برابر ايشان آمده است. عبادت مختص خداوند بوده و براي غيرخدا سزاوار نيست؛ زيرا تنها ذات حق شايسته عبادت است.
3. پرستش و عبادت خداوند در قرآن و عهد عتيق از جايگاه خاصي برخوردار است. در قرآن، عبادت بهعنوان راز آفرينش، صراط مستقيم الهي، مأموريت انسان و دعوت نخست همه پيامبران بوده است. عبادت خدا در قرآن، آنقدر مهم است كه خداوند فرموده، اگر در مكاني زندگي ميكرديد كه در آنجا امكان اطاعت خدا براي شما فراهم نبود، از آن شهر هجرت كنيد و به مكاني برويد كه امكان پرستش خداوند در آنجا وجود داشته باشد.
4. در عهد عتيق نيز عبادت بهعنوان عهد و پيمان الهي، طريق مستقيم الهي، مأموريت انسان و دعوت نخست همه پيامبران بوده است. همچنين عبادت در قرآن و عهد عتيق، تنها به نماز، روزه، قرباني و يك مجموعه اعمال مشخص محدود نميشود، بلكه هر كاري كه در آن رضايت خدا و نيت الهي وجود داشته باشد، آن كار عبادت است.
5. نكته ديگر درباره جايگاه عبادت اين است كه همه موجودات جهان به حمد و تسبيح خداوند مشغول هستند. نكته مورد توجه در اينباره، نوع تسبيح موجودات است كه در قرآن نظر غالب اين است كه تسبيح آنها، به زبان لفظي است، نه زبان معنوي. اما در عهد عتيق، با توجه به تفسيري كه بيان شد، تسبيح موجودات به زبان معنوي است.
6. نكته مهم درباره اصل عبادت اين است كه خداوند در قرآن، عبادت را هدف آفرينش جن و انس دانسته است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»(ذاريات: 56). طبق اين آيه، هدف از آفرينش انسان تكامل فردي و اجتماعي در امور مادي، معنوي و اخلاقي است. هرچند منظور از عبادت در آيه هدف غايي خلقت نباشد. اما خداوند هدف آفرينش را پرستش و توجه به بعد معنوي انسان ميداند. درحاليكه در عهد عتيق هدف آفرينش انسان را بارور شدن و تسلط بر موجودات ميداند و به بعد مادي انسان توجه دارد، نه بعد معنوي: «پس خدا آدم را بهصورت خود آفريد. او را بهصورت خدا آفريد. ايشان را نر و ماده آفريد. و خدا ايشان را بركت داد و خدا بديشان گفت: "بارور و كثير شويد و زمين را پر سازيد و در آن تسلط نماييد، و بر ماهيان دريا و پرندگان آسمان و همه حيواناتي كه بر زمين ميخزند، حكومت كنيد"(پيدايش، 1: 27-28).
براساس اين آيه، خدا انسان را آفريده است تا وي با استفاده از استعدادها و تلاشهايش بتواند بر تمام مخلوقات تسلط يافته و از نعمات اين جهان بهطور مشروع استفاده كند. اين نگاه به زندگي انسان از ديد مادي است.
هرچند در تلمود هدف آفرينش انسان عبادت بيان شده است: «مقصود از آفرينش انسان آن بود كه به او امكان داده شود تا حمد و ثناي آفريننده جهان را به زبان آورد»(كهن، بيتا، ص 88)، اما در عهد عتيق چنين بياني وجود ندارد.
7. بنابر تصريح كتاب مقدس دو پيماني كه خداوند به واسطه موسي(ع) با قوم او بسته، پيمان نخستين از سوي قوم مراعات نشده است و عهد الهي را شكستهاند و هر دو عهد محدود به قلمرو فرزندان يعقوب يا همان بنياسرائيل است كه به اصطلاح رايج در ميان يهوديان، همان قوم برگزيده خداوند هستند. پرسشي كه در اينجا مطرح است، اينكه آيا قومي كه تنها در زمان حيات موسي چندين بار عهد و پيمان خود را نقض كرده و بارها پس از موسي و در زمان پيامبران بنياسرائيل اين عهدشكني را تكرار كرده است، ميتواند قوم مخصوص و برگزيده خدا باشد. آيا چنين قومي ميتواند شايستگي اجرا و تحقق وعده خداوند را بر روي زمين داشته باشد يا خير؟
8. در بيان قرآن، خداوند عبادت را عهد و ميثاق الهي با قوم يهود بيان ميكند كه جز اندكي از آنها همگي از آن روي گرداندهاند: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بنياسرائيل لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنكُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ»(بقره: 83)؛ «و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محكم گرفتيم كه: جز خدا را نپرستيد، و به پدر و مادر، و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان كنيد، و با مردم [به زبانِ ] خوش سخن بگوييد، و نماز را به پا داريد، و زكات را بدهيد، آنگاه، جز اندكي از شما، [همگي ] به حالت اعراض روي برتافتيد». در ديگر آيات نيز نماز و زكات بهعنوان ميثاق الهي مطرح شدهاند. اما در بسياري از آيات، از عهدشكني بنياسرائيل و عمل نكردن به دستورات خداوند سخن به ميان آمده است. پس قوم يهود، اين عهد و پيمان مهم را حفظ نكردند تا به وعدههاي خداوند و آثار اين پيمان دست يابند.
ابنمنظور، محمدبن مكرم (1414)، لسان العرب، چ سوم، بيروت، دار صادر.
آلوسي، سيدمحمود، (1415)، روح المعاني في التفسير القرآن الكريم، بيروت، دار الكتب العلميه.
راغب اصفهاني، حسينبن محمد (1412 ق)، المفردات في غريب القرآن، بيروت، الدار الشاميه.
سنن القويم، مبني بر آراء افاضل اللاهوتيين، (1973)، بيروت، مجمع الكنائس في الشرق الأدني.
طباطبائي، سيدمحمدحسين (1417ق)، الميزان في تفسير القرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
طريحي، فخرالدين (1375)، مجمع البحرين، چ سوم، تهران، كتابفروشي مرتضوي.
فخررازي، محمدبن عمر (1420ق)، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
فيومي احمدبن محمد (1405)، مصباح المنير، قم، دارالهجره.
قرضاوي، يوسف (1379)، عبادت در اسلام، محمد ستاري خرقاني، چ سوم، تهران، احسان.
كاشاني، ملافتحالله (1336ق)، منهج الصادقين في الزام المخالفين، تهران، كتابفروشي محمدحسن علمي.
كتاب مقدس (عهدين)، ترجمه قديم، چ چهارم، انتشارات ايلام، 2007م.
كليني (1365)، الكافي، چ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلاميه.
كهن، ابراهام (بيتا)، گنجينهاي از تلمود، ترجمه فريدون گرگاني، تهران، اساطير.
ماسون، دنيز (1385)، قرآن و كتاب مقدس درون مايههاي مشترك، ترجمه فاطمه سادات تهامي، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردي.
مجلسي محمدباقر (1404ق)، بحار الأنوار، بيروت، المؤسسه الوفاء.
محمديان، بهرام (1381)، دائرةالمعارف كتاب مقدس، تهران، سرخدار.
مطهري، مرتضي (بيتا)، آشنايي با قرآن، قم، صدرا.
Torah commentary, Midrash rabbeinu bachya, Israel. 22.
nternational standard Bible encyclopedia, bromily, Geoffrey williom, 23, 1988.